ریحانهریحانه، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

ریحانه، گل خوشبوی من

ادامه ی نیمه ی اول ماه نهم

از اونجایی که شبها دوسه بار برای خوردن شیر از خواب بیدار میشی دیشب در حین نوشتن پست قبلی بیدار شدی و من مجبور شدم خاطرات نیمه ی اول نه ماهگیتو نیمه تموم بذارم و حالا بقیه ش: از شیرین کاریای جدیدت سرک کشیدن تو کابینت ها و بیرون ریختن محتویات اونه... دیگه خودت یاد گرفتی در کابینت رو باز کنی و ببندی...حالا موندم از دستت چکار کنم؟؟؟آخه این کارت خیلی خطرناکه دختر کنجکاو من... بعضی وقتا اقا جون برای دیدن تو میاد خونه مون...خیلی خیلی دوستت داره هرچی که باشه نوه ی اولشی و براش خیلی عزیزی و این عکس از عاشقانه های تو و آقاجونه... چند روزی بود دیگه از دست من غذا نمیخوردی و حتما باید دستت میدادم تا بخوری اون روز که آقا جون اومد آش رشته در...
24 تير 1392

مريض شدنت بخاطر دندون جديد

سلام عروسك قشنگم براي نوشتن اين پست ديگه نگرانت نيستم چون آروم كنارم خوابيدي و من با همون گوشي قديمي ام كه تو برام درب و داغونش كردي مينويسم. سه چهارروزه مريض شدي دختر نازم،ديروز برديمت دكتر... يه نوع ويروس همزمان با دراومدن دندوناي بالايي باعث شده سه شب تب كني و منم كه كم طاقت... (چقدر نوشت با اين گوشي كه تو صفحه شو كندي سخته) خلاصه ميكنم: امروز تموم صورت نازت دونه هاي قرمز پاشيده بود... فردا بايد برم شهرستان محل كارم بخاطر كاراي انتقاليم... ديگه بايد بخوابم يك ساعت ديگه بايد واسه سحري بيدارشيم،آقاجون اينا هم اينجاهستن! امشب به بابايي خيلي خوش گذشت. شب بخير ناز گل شيرينم
24 تير 1392

نیمه ی اول ماه نهم

سلام دختر خوب و نازم... امشب مهمون آقجون اینا بودیم و تو اونجا دختر خوبی بودی. از اونجا که اومدیم تو توی ماشین خوابیدی و وقتی که رو تختت گذاشتمت هم بیدار نشدی و من این فرصت رو پیدا کردم که اینجا رو آپ کنم. و نیمه اول ماه نهم تو رو پست کنم عزیزم. از اولش میگم...درست از روز تولد 9 ماهگیت:(عکسام زیاده خدا کنه تا موقعی که همه رو میذارم بیدارنشی که مجبور بشم خاموش کنم بیام پیشت) روز تولد 9 ماهگیت یعنی 30 خرداد ماه جشن عقد چسر خاله ی بابایی بود که شما اونجا خیلی منو اذیت کردی و همش نق میزدی البته علتش این بود که خوابت می اومد و اونجام خیلی شلوغ بود آخرش بابایی رو صدا کردم اونم بردت پیش خودش و تو مردا چون شلوغ نبود بهت شام داده بود و خوابونده...
14 تير 1392

مقایسه دوتا عکس

سلام نازنین مامان... بازم خوابی و نیمه شبه و من اومدم تا دوتا عکسی که خیلی وقته قصد دارم اینجا بذارم رو پست کننم. این دوتا عکس رو ببین...         خیلی با مزه ست... اونایی که میان اینجا خواهشا به این سوالا جواب بدین: اگه گفتین این دوتا نی نی با هم چه نسبتی دارن؟؟ اگه گفتین فاصله این دوتا عکس از همدیگه چند ساله؟؟ اگه گفتین اون چیزی که تو این دوتا عکس مشترکه چیه؟؟ و در کل دوست دارم نظرتون رو درباره شباهتها و تفاوتهای این دوتا عکس بدونم... ممنونم... خب خودم جواب میدم: این دوتا نی نی مادر و دختر هستن... یکیش ریحانه ست و یکیش منم... این دوتا عکس دقیقا به فاصله 27 سال از همدیگه گرفته...
10 تير 1392

9 ماهگیت مبارک عزیزم.

سلام دختر نازم شد 9 ماه و دو روز... برای خودم مینویسم که یادم بمونه: دو سال پیش که رفته بودم سفر حج، "رها" دختر ناز و کوچولویی که همسفرمون بود و من یه لحظه چشم ازش بر نمیداشتم 9 ماهش بود درست مث الان تو... پارسال ماه رمضون که افطاری دعوتمون کردن شهرستان از طرف محل کار بابایی ،" فاطمه" دختر کوچولوی دوست بابایی که سر میز اونهمه مامانشو اذیت میکرد و شیطونی میکرد و من کلی بهش میخندیدم هم 9 ماهش بود... درست مث الان تو... 9 ماهه شدی گل دخترم... الان تو بغلم نشستی و داری تقویم کوچولویی رو که از رو میزم برداشتی میخوری... 9 ماهه شدی ولی هنوز هرچی بدستت میرسه میخوری، میجوی،گاز میزنی... 9 ماهه شدی ولی هنوز نمیدونی کدوممون بابا و کدومم...
2 تير 1392
1